شعر به ولادت حضرة زينب كبرى
ناشر : محمد رضا
الهی چشم دشمن کور که زهرا دختر آورده گل زیباتر از زیبا، زخود زیباتر آورده
الهی چشم دشمن کور واسه اسمش همه در تب علی میگفت بگو اسمش، خدا میگفت بذار زینب
الهی چشم دشمن کور بلنده پیشونیش انگار چشاش بارون مث مادر گهی اندک گهی بسیار
الهی کور بشه دشمن نداشتن طاقت دیدن از این رو یاسمن هاش و به دشت کربلا چیدن
الهی کور بشه دشمن میون کوچه می دیدن زمین می خورد اما باز تماشا کرده خندیدن
الهی کور بشه دشمن به او دشنام می دادن از آنجا که چو حیدر بود به جان زینب افتادن
الهی کور بشه دشمن به روی ناقه می بردن تا پای زخمی اش و دیدن برای طعنه می گفتن
بدو زینب که بر نیزه سر داداشت و بردن